Deprecated: __autoload() is deprecated, use spl_autoload_register() instead in /home/net25304/al-alawy.net/req_files/model/htmlpurifier-4.4.0/HTMLPurifier.autoload.php on line 17
عقائد » دروس عقائد موسسه شرف النور » راه های خداشناسی (جلسه سوم درس عقاید اسلامی) (3)
فهرست سخنرانی‌ها جدیدترین ها تصادفی پربازدید

جدیدترین ها

پربازدید

عقائد » دروس عقائد موسسه شرف النور » راه های خداشناسی (جلسه سوم درس عقاید اسلامی) (3)

موضوع: راه های خداشناسی جلسه سوم درس عقاید اسلامی کارشناس: آیت الله سید عادل علوی (حفظه الله)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد واله الطيبين الطاهرين رب انطقني بالهدى و الهمني بالتقوی
قال الله الحكيم في كتابه الكريم: سنريهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ، صدق الله العلی العظیم
سلام و درود بر شما بینندگان عزیز و ارجمند…، امیدوارم موفق و موید باشید و در پرتو اسلام اصیل محمدی -که با ولایت امیرالمومنین است- با یکدیگر، همراه و همدم باشیم.
بحث درباره اعتقادات و اصول دین است؛ ولی از باب مقدمه عرض شد که عظمت انسان و کرامت انسان به علم است؛ و علم هم به عقل است ، آیات قرآن:تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، و در سوره عنکبوت داریم که : و ما یعقلها الا العالمون.
بنابر آیات قرآن کریم و همچنین سنت پیامبر اکرم و راه و روش و دین ائمه اطهار علیهم صلوات الله و سلام در حقیقت و در واقع، مقصود، شناخت حقیقت و شناخت حقایق است و البته حقیقت الحقایق هم خداوند است؛ پس ابتداً باید خدا را بشناسیم اما خداشناسی راه‌هایی دارد…! قرآن مجید در این آیه شریفه و کریمه می فرماید: سنُریهِم ءایاتِنا ، ما آیات خود را، نشانه های خود را نشان خواهیم داد، – آیه یعنی نشانه، یعنی نشانه های ما که بر ما دلالت کند و راهنما و راهگشاست -؛ این آیات، آفاقی و انفسی است.
نشانه هایی در آسمان و زمین وجود دارد که دلالت بر وجود خداوند و وحدانیت خداوند و صفات الهی می کنند، دلالت می کنند که او ذوالجلال و الاکرام است و دلالت می کنند براینکه حق نمایان است؛ حتَّی یَتَبَیَّنَ،یعنی تا اینکه واضح شود بر ایشان که خداوند حق است و در واقع کل جهان، آیینه ی حق است؛ حضرت امیردر این باره فرمود: ما رایتُ شیئاً الَّا و رأیتُ اللّهَ قبلَه و معه و بعدَه ،یعنی من هیچ چیزی را ندیدم مگر اینکه قبل از او خدا را دیدم، و با او خدا را دیدم، و بعد از او هم خدا را دیدم؛ یعنی همگی نشانه ی خدا هستند، همه لسان الله هستند، همه تسبیح گوی خدا هستند، و إن مِّن شیءٍ إلَّا یُسَبِّحُ بحمده ، همه تسبیح گوی جمال حق هستند، همه تسبیح گوی جلال حق هستند.
بنابراین انسان دارای سه بعد است: یک بُعد عبارت است از جسم انسان که این بعد قابل حس است و به وسیله ی حواس پنجگانه درک می شود، به عبارت دیگر: با حاسّه ی باصره یعنی دیدن و لمس و شنیدن و حاسّه ی شامّه و ذائقه می تواند درک کند و این ها – محسوسات – را درک می‌کند. به این علم می گویند علم حسی؛ و این علم حسی، کف یعنی پایین ترین سطح علم است.
بعد از این علم، علم خیالی می آید که علم متوسط است ؛ بعد از آن، علم بالاتر، یعنی علم عقلی می آید که مجردات را هم درک می‌کند.
علم حسی فقط محسوسات را درک می‌کند، علم تجربی فقط محسوسات را درک می‌کند. علم خیالی و علم وهمی ، وهمیات و خیالات را درک می کند مثلاً در علم حسی، شما یک مار را می بینید مثلا یک مار یک متری را…، این علم حسی است.اما در علم خیالی و وهمی می توانید همین مار را تخیل کنید که ۲۰ متر است و چهار سر دارد…! و بعد از آن شروع می‌کنید به درست کردن یک داستان خیالی .به این می گویند خیال، یعنی علم خیالی.
علم حقیقی و علم عقلی که علم مجردات است، علم به محبت و عشق است؛ این علم، دیگر با چشم دیده نمی شود، ولی آثارش دیده می شود، اما خودش دیده نمی شود؛ از آثار آن می فهمیم که این علم به مجردات، علم عقلی است. عظمت انسان به همین علم است به همین عقل است امتیاز انسان از حیوانات عقل او است لذا کَرَّمنَا بنی آدم، بنی آدم به چه چیزی تکریم شده؟ اول به عقل است، به آزادی و اختیار است.
در حیوانات، اختیار و آزادی ای که در انسان است وجود ندارد، اختیار کلی و آزادی کلی وجود ندارد، عقل کلی وجود ندارد درک مطالب کلی و کلیات وجود ندارد؛ این فقط انسان است که به مخلوقات چنین شرافت پیدا کرده است.
لذا عقل یه بعدی از ابعاد انسان است، یک بعد دیگر از ابعاد انسان جسم است؛ یک بعد دیگر، روح اوست که از روح خداست،مَلَکی است، از عالم ملکوت و آسمان است. پس بنابراین انسان، سه بعدی است که یک بعدش جسم است، و حسی و محسوس است؛ یک بعد عقل است که مجرد است؛ یک بعد هم روح است که آن هم مجرد است. اما فرق است بین روح و بین عقل. عقل برای تعقلات و درک و فهم است، و روح برای روحانیت و برای ملکوتیات است.
حال چه کسی متکفل چه چیز است؟ ما سه بعد داریم…، این سه بعد باید تربیت شوند، این سه بعد باید به کمال برسند،پس عقل من باید به کمالش برسد ، سوال این است که کمال عقل به چیست؟ پاسخ: به اعتقادات است؛ این اعتقادات است که متکفل برای تکامل عقل است و من با عقل اعتقادات خود را درست می کنم. و درستی عقل و صحت و سقم اعتقادات من، به عقل است.
اما روح…!، روح انسان برای چه چیزی است؟ برای تربیت اخلاقیات او است؛ چون که انسان دارای صفات است و دارای افعال است و دارای ذات. ذات و عقل انسان به اعتقادات او مربوط است. اینکه کافر و مومن باشد از نظر ذات است؛چرا شیطان کافر است؟ چونکه شیطان اَبا و استکبر و کان….، ذاتش کافر است؛ صفتش صفت استکبار است ،متکبر است؛ کارش هم متکبرانه بود، هم فعلش بد بود و قبیح است، هم ذاتش قبیح است، هم صفتش قبیح است، لذا مجسمه قباحت شد….؛ خداوندِ متعالِ رحمان، هم ذاتش حسن است ،نیکو و زیباست، جمیل است، جمال است؛ هم فعلش جمال است، افعالش جمیل است؛ همین که صفاتش جمیل است مجسمه زیبایی شده است و جمال الله است جمیل است ،-این که می گویم “مجسمه” ،خدا مجسمه نیست فقط از باب تقریب به ذهن می خواهم ‌بگویم، و از باب مثال گفته می شود.
خلاصه انسان دارای این سه بعد است و به سه علم نیاز دارد: یک علم کلام، یک علم اخلاق، و یک علم فقه – که راجع به افعال، حلال و حرام در عبادات و در معاملات است- ، که اشاره به همان حدیثی دارد که در جلسات گذشته عرض شد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: انما العلم ثلاثة: ءایة محکمه، سنة قائمة ،فریضة عادلة،یعنی همان علم عقاید و علم اخلاق و علم فقه. اکنون در محضر علم کلام، و در پرتو علم کلام و علم اعتقادات هستیم.
اولین از اعتقادات ما و اصول دین ما عبارت است از توحید. اولین دعوت پیامبر اکرم – که از آدم تا خاتم علیهم صلوات الله و سلام نیز چنین بوده است- عبارت است از: قولوا لا اله الا الله تفلحوا، یعنی بگویید — و در قول و عمل نیز چنین باشید و موحدانه باشید – که خدایی نیست جز خداوند متعال، که مستحق عبادت و عشق است، که لا اله الا معشوق، لا معبود الا الله، فقط خداست…، تفلحوا یعنی رستگار می شوید، سعادتمند می شوید. قد افلح المومنون ؛ المومنون: الذین فازو فوزا عظیما،فوز عظیم برای کسی است که: زحزح عن النار و ادخل الجنه فقد فاز، و اینان: فقد فازو فوزا عظیما، یعنی وقتی که از آتش جهنم خلاص شود و داخل بهشت شود می شود اهل فوز و پیروزی، و این شخص پیروزمند و سعادتمند است.
و اینکه ما از جهنم خلاص شویم و وارد بهشت شویم به توحید مربوط است. من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنة حضرت فرمود هرکس “لا اله الا الله” را مخلصا بگوید وارد بهشت شده است. مخلص این نیست که فقط در گفتار بگوید، گفتار فقط ظاهر آن است؛ در باطن باید “لا اله الا الله” بگوید، در تمام وجودش، تک تک سلول هایش باید بگوید لا اله الا الله! سبحان الله! که به آن می گویند عبادت تکوینی که در مقابل عبادت تشریعی است.
همان طور که در تشریع ، رکوع و سجود می کنیم و نماز می خوانیم تا به درگاه خدا مقرب شویم، تمام این سلول های بدن می گویند “لا اله الا الله”، و در رکوع و سجود هستند، و کل له راکعون ،همه در حال رکوع اند، همه در حال عبادتند، به این می گویند عبادت تکوینی که در مقابل عبادت تشریعی است.
لذا باید در عبادت تشریعی و عبادت تکوینی یکی شویم، یعنی ظاهر و باطن ما، یکی باشد. هر چند فرعون، باطنش “لا اله الا الله” می گوید ولی آنچه که خدا از او می خواد این است که به ظاهر نیز “لا اله الا الله” بگوید، چون که او آدم است…! انسان است…! تفوات انسان با بقیه ی کائنات در همین است که بقیه ی کائنات عبادتشان تکوینی است، – همه در حال عبادت هستند، در حال “سبحان الله” هستند، تسبیح گو اند – ، ولی به انسان می گوید که از تو چیز دیگری خواسته ام، زیرا که تو اعظم از همه مخلوقات من هستی، تو از همه مخلوقات من شریف تر و بزرگتر هستی، تو را برای خودم خلق کردم، همه ی چیزها را برای تو خلق کردم، همه چیزها را برای تو مسخر کردم، خلق الله الاشیاء من اجله، یعنی من همه را به خاطر تو خلق کردم، و تو را برای خودم خلق کردم و خلقتک من اجلی؛ چون که تو خلیفه ی من هستی، تو خلیفة الله، در اسم اعظم -که الله باشد- هستی…!. تو خلیفه ی من در اسماء حسنی هستی. من اگر کریم هستم، کرمِ من در تو تجلی می کند و تو می شوی “کریم”…! اگر من رحیم هستم، رحمت من در تو تجلی می کند، و نشان داده می شود؛ آنگاه تو می شوی آینه ی کرم و رحمت من، رحمانیت و رحیمیت من.
بنابراین عظمت انسان به میزانشناخت اوست. اولین قدمی که انسان باید برای شناخت بردارد، “توحید” اوست، که یعنی باید خداشناس و موحد باشد. حال می خواهم راه توحید را توضیح بدهم -خوب گوش بدهید عزیزان…!- بهترین راه توحید چیست؟
البته در مورد راه های توحید، الطُّرُقُ اِلَی اللّه بِعَدَدِ اَنفَاسِ الخَلائِق، یعنی راه های توحید و خداشناسی به عدد انفاس مردم و خلایق است، قبلاًعرض کردیم که شرافت انسان به عقل اوست، به آزادگی و اختیار اوست، اِنَّا هَدَینَاهُ السَّبیلَ اِمَّا شاکراً و اِمَّا کفوراً ، ما او را هدایت کردیم، حال او مختار است، یا اینکه کافر شود یا اینکه شاکر باشد؛ و عظمت انسان به همین اختیار اوست، و خداوند متعال اتمام حجت کرده و گفته است که من تو را هدایت کردم…، آیات خودم را به تو نشان دادم…، آیات آفاق و آیات انفس.و از طرف دیگر من عرف نفسه فقد عرف ربه، یعنی هرکس خودش را بشناسد حتماً خدا را شناخته است. بنابراین این مسیر خودشناسی و خداشناسی، جهان شناسی و رب شناسی، پروردگار شناسی و رب العالمین شناسی است.
خداوند متعال راه هایی برای شناساندن خود،به ما نشان داده است، آن هم به عدد انفاس خلایق. ولی پنج راه وجود دارد که علمای اعلام گفته اند این پنج راه، شاه راه معرفت خداوند می باشند. یکی از آن ها به نام طریق الحکما ، از راه حکما و فلاسفه است؛ یکی دیگر طریق المتکلمین، از راه متکلمان است؛ ما یک علم فلسفه داریم و یک علم کلام؛ از طرفی فلاسفه و حکما را داریم و از طرف دیگر متکلمان را. این ها راه هایشان تفاوت دارد؛ فلاسفه، راه شناسی و خداشناسی آن ها، از راه استدلال و برهان عقلی است، ولی متکلمان از راه عقل و نقل است،نقل یعنی آیات و روایات. اما عرفا می گویند که عقل و نقل هردو درست است، ولی صحیح تر و کامل تر، این است که از راه قلب خدا را بشناسی…! از راه کشف و شهود…،یعنی باید خدا را از راه معرفت شناسی و کشف و شهود بشناسیم؛ که این هم یک راهی است… .
بنابراین ما راه های متعددی داریم: راه فلاسفه، راه متکلمان، راه برهان نظم، راه برهان علت و معلول، و راه های متعدد دیگر…. اما بهترین راه که در آیات و روایات هم به آن اشاره شده، راه فطرت است، فِطرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ علیها،…، ذلک الدِّینُ القَیِّم، دین قیم و دین با ارزش، دینی است که اساس نامه ‌اش و زیربنای آن، فطرت است.
یکی از بزرگان ما به نام محقق میرداماد،روزی خواست که راجع به توحید و خداشناسی کتابی بنویسد، شروع کرد به وضو گرفتن و نماز خواندن، و آماده شد که کتاب را شروع کند، – او غلامی داشت – همین که قلم را که به دست گرفت، غلام گفت: حاج آقا…! این چه نمازی بود؟ این چه وضویی بود؟ می خواهی چه کاری انجام دهی که آنقدر برایت مهم است که ابتدا آن با نماز شروع شده است؟ گفت: می خواهم راجع به خدا چیزی بنویسم، راجع به معرفت الله، ادله ی توحید را بنویسم، اینکه خداشناسی با چه دلایلی است؟ می خواهم دلایلش را بنویسم، برهانش را بنویسم؛
این غلام با فطرت خود این آیه را خواند و گفت: أَفِی اللّهِ شَکٌّ فَاطِر السَّماواتِ و الارضَ، یعنی آیا واقعاً در خدا شکی هست؟! خدایی که آسمان و زمین را آفریده و راه را نشان داده…؛ فطرت یعنی راه شناسی، به این مقصود که همه به سوی حق سیر می‌کنند و سیر و سلوک و خداشناسی آنان، و تسبیح آن ها، به سوی حق است – سَبْح، یعنی شنا — پس شناگری آن ها ، همه در عالم وجود به سوی حق است. آیا کسی به چنین خدایی شک می‌کند که شما می خواهی برایش دلیل بنویسی؟! می گویند این عالم ربانی دستش شروع به لرزیدن کرد و گفت: کَلَّا! نه! شکی در خدا نیست…! او دیگر کتاب را ننوشت؛ ننوشت و گفت: شکی در خدا نیست، آیا انسان می تواند در خدایی که آسمان و زمین را آفریده شک کند ؟!
ولی در عین حال گاهی در اثر گناه و کفر آن چنان دل سیاه می شود که انسان می گوید: خدا نیست…! کومونیست ها می گویند: خدا نیست، یا هر چه هست، ماده و طبیعت است؛ طبیعت و ماده‌ای که نه شعور دارد و نه عقلی دارد…! کومونیست می گوید خدای من این است…! ماده خدای من است، طبیعت خدای من است؛ در اثر کثرت گناه و بی دینی، به اینجا می رسد که خدا را انکار می کند! و درباره ی افعال خدا وصفات الهی شبهات را مطرح می کند.
پس در خداشناسی باید زحمت کشید…! یکی از علما راجع به خداشناسی داشت کتاب می نوشت، بعد به هر کسی که می رسید، می پرسید که به چه دلیل خدا وجود دارد؟ -می خواست ببیند که دلیل های مردم چه چیزهایی است-، هرکسی یک دلیلی آورد؛ به یک کشاورز رسید که داشت کشاورزی خودش را می کرد، به او که رسید دید که یک مرد ساده و کشاورز است، به او گفت: “عمو جان”..! گفت: “بله”، گفت به چه دلیل خدا هست؟ خدا هست یا نیست؟ گفت: بله که خدا هست! گفت: به چه دلیل خدا هست؟ هیچکدام کوتاه نمی آمدند، ناگهان کشاورز بیل خود را برداشت و زد به سر آن آقا ، آن آقا گفت: آخ! چه کار کردی؟ گفت: خدا هست یا نیست؟! گفت:خدا هست!
منظور کشاورز این بود که از باب علت و معلول بگوید که این آخ گفتن تو برای چیست؟! برای این است که علت و معلولی وجود دارد، این آخ گفتن تو یک معلول است، پس علتی هم برای آن وجود دارد، خوب! این آسمان ها علتش چیست؟ این ها همگی معلول هستند، این ها همه مخلوق اند! حال خالق آن ها کیست؟ پس کسی هست! خدایی هم هست!
داستان دیگری هم اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیرزنی را دید که داشت چرخ ریسندگی اش را می می چرخاند،بعد حضرت پرسید ای پیرزن! به چه دلیل خدا هست؟ پیرزن دستش را برداشت، آنگاه چرخ ریسمان ایستاد، سپس گفت: یا رسول الله! چرخ ایستاد چون که من دستم را برداشتم ، خب! الان چرخ هستی دارد می چرخد! آسمان و زمین دارد می چرخد! -میلیون ها سال است که دارد می چرخد- پس یک خدایی هست! یه دست غیبی هست که دارد می چرخاند…؛ آنگاه حضرت فرمود: علیکم بِدِینِ العجائِز ، یعنی بر شما باد به همین دین پیر زن ها، یعنی دین فطرت.
بهترین راه برای خدا شناسی فطرت است! فطرت الله. سرشت انسان، باطن انسان، وجود و حقیقت انسان، می گوید که خدا وجود دارد. ببینید بچه را…! بچه ی یک ساله اگر یک عروسک به دستش بدهید، بعد از اینکه با عروسک بازی کرد، عروسک را از او بگیرید! -امتحان کنید…، من امتحان کرده ام- همین که عروسک را از او بگیرید، بچه شروع می کند به دنبال عروسک می گردد، چرا؟ این کودک که عقل ندارد، این فطرت اوست که می گوید آن عروسکی که الان دستم بود و رفته است، یکی باید باشد که آن را از من گرفته است! علتی باید باشد! دنبال علت می‌گردد! این خداشناسیِ فطری است ؛ این بهترین راه برای خداشناسی است!
همچنین کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام و عرض کرد یابن رسول الله: دُلَّنِی عَلَی رَبِّکَ ، یعنی ما را راهنمایی کن به خدای خودت، حضرت فرمود: آیا تا به حال سوار کشتی شده ای؟آن شخص گفت که “بله” ، حضرت فرمود:اگر کشتی به هم بخورد و شکسته شود، شما چه کار می کنی؟ و الان شما روی یک تخته بین مرگ و زندگی هستی، هیچکس هم نیست که نجاتت دهد، آیا دلت به سوی جایی می رود که کسی تو را نجات بدهد، گفت: “بله”، فرمود:آن خداست! در این حالت، دلت به جایی می رود که یکی هست که باید نجاتم بدهد…، امیدوار هم می شوی! چرا امیدوار می شوی؟! برای اینکه یه خدایی هست…! لذا به این دلیل می گویند دلیل فطری؛ دُلّنِی علی ربِّک، و این بهترین راه است.
ان شاءاللّه بقیه ی راه ها را هم، به شما خواهم گفت؛
خدایا به حق محمد و آل محمد ما را از بهترین و از خوب ترین بندگان خودت قرار بده! و معرفت و شناخت خودت را به ما لطف کن!آمین…
و سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

ارسال سوال